جدول جو
جدول جو

معنی درشت خوئی - جستجوی لغت در جدول جو

درشت خوئی
(دُ رُ)
درشت خویی. درشت خو بودن. رجوع به درشت خویی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درشت خویی
تصویر درشت خویی
تندخویی، بدخویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشت خو
تصویر درشت خو
تندخو، بدخو، بدخلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشت گویی
تصویر درشت گویی
ناسزاگویی، سخن درشت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ / تِ بِ دَ رَ تَ / تِ)
درشت خوارنده. آنکه خوراک های درشت و ناگوار می خورد. رجل جشب المأکل، مرد بدخورش درشت خوار. (ناظم الاطباء) ، جانوری که غذا درشت خورد. (واژه های فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشتخو. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء). زفت خوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). صمکوک. صمکیک. (از منتهی الارب). عتل ّ. (دهار). غطمّش. (منتهی الارب). فظّ. (ترجمان القرآن جرجانی). کظّ. لظّ. هجهاج. (منتهی الارب) :
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک.
سعدی.
جرعب، جرعیب، مرد درشتخوی و گول. (منتهی الارب). جعظری، درشتخوی متکبر. جلافه، جلف، درشتخوی و گول گردیدن مرد. جنفط، ناکس درشتخوی. خرشب، ضابط درشتخوی. ضبست نفسه، پلید و درشتخوی شد نفس او. ضمزره، زن درشتخوی. عفشلیل، مرد ثقیل و گران و درشتخوی. عمرّد، مرد درشتخوی توانا. عنظیان، بدزبان درشتخوی. فدامه، گول و درشتخوی شدن. (از منتهی الارب). فظاظه، درشتخوی شدن. (دهار). کعبره، زن درشتخوی. هیجبوس، درشتخوی شتابزده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُشَ / شِ دَ / دِ)
درشت گوینده. مذوح. (منتهی الارب). و رجوع به درشتگو شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
حالت درشتخو. درشت خو بودن. فظاظه. (دهار). فظاظت. خشونت. تندخوئی و کج خلقی. (ناظم الاطباء) : غایت نادانی است... معاشقت زنان به درشتخویی. (کلیله و دمنه).
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب و منظوری.
سعدی.
زمانه بوتۀ خار از درشتخویی تست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است.
صائب
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ خوا / خا)
درشت خوار بودن. صفت و عمل درشت خوار:
بر رغبت آن درشت خواری
کردش به جواب نرم یاری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ رو)
درشت روی بودن. تندخویی. بدخلقی، گستاخی
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشت گوئی. درشت گو بودن
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشت خوی. تندخوی. کژ خلق. فظّ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ملک ما درشت خوست. (کلیله و دمنه). جعثل، دفزک درشتخوو کلان شکم. (منتهی الارب). و رجوع به درشتخوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درشتخویی
تصویر درشتخویی
تند خویی بد خلقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت خوار
تصویر درشت خوار
جانوری که غذای درشت خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت رویی
تصویر درشت رویی
تند خویی بد خلقی، گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشتخوئی
تصویر درشتخوئی
درشت خو بودن، تند و کژ خلق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت خو
تصویر درشت خو
تندخوی، بدخلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشت خویی
تصویر درشت خویی
خشونت
فرهنگ واژه فارسی سره